نمی توانم بگویم(از ش ش شب) 
صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز

نمی توانم بگویم

چیزی را که تو خود می دانی


نمی توانم بگویم

چیزی را که پیداست


نمی توانم بگویم

چیزی را که سر به ابتذال بیان فرود نمی آورد


نمی توانم بگویم

چیزی را که با سکوت معنا می شود


نمی توانم بگویم

چیزی را که

شاید

شاید

شاید

بر سر گورم بتوان گریست..

 


برچسب‌ها: ابتذال بیانسکوتشعر نو فارسی
[ یک شنبه 15 بهمن 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 23 صفحه بعد
درباره وبلاگ

چه آسان شعر می‌سراییم و از انسانیت و حقوق بشر و صدها واژه‌ی از تداعی افتاده‌ی رنگین دیگر دم می‌زنیم. اما آن سوتر از دیوار بلند غرورمان، فراموشی‌مان و روزمرّه‌گی‌مان شعرها کشتار می‌شوند. انسانیت و حقوق بشر در گنداب‌ها دست و پا می‌زند و قاموسی به حجم تاریخ دور و نزدیک از واژگان زنده؛ گرد فراموشی می‌گیرد. چه ساده فراموش می‌کنیم مرگ «شعر» در جامه‌ی انسان را.. آری.. از شعرستانیم و از شعر بی‌خبر و از نزدیک‌ترین‌ها چه دورترین..
امکانات وب